دُختَــری بــا طَـعــم گَــس کینِــــــه
شـَـقایـقهآ رآ پـــَـر پـــَـر کـُنـیــد زِندگــے مـَعنـآ نـَدآرَد
پدر دستشو گذاشت رو شونه پسرش ازش پرسيد تو قويتري يا من؟
پسر گفت من...
پدر با كمي دلشكستگي دوباره پرسيد تو قوي تري يا من؟پسر گفت من...
پدر با دلي گرفته به ياد همه زحماتي كه كشيده بود
دستشو از شونه پسرش برداشت و دو قدم دورتر پرسيد تو قويتري يا من؟
پسر گفت شما...
پدر گفت چرا نظرت را عوض كردي؟
پسر جواب داد وقتي دستت رو شونه ام بود فكر ميكردم دنيا پشتمه...!
+راننده تاکسی اسکناس رو گرفت و پرسید:
1نفری؟ مکث کردمو گفتم خیلی وقته!!===کپی شده از مامی ماهکمــــــ !
نظرات شما عزیزان:
ایـن شـعرهـا را
همـــین حــــــالا بـخوان
وگـرنـه بعـــــدهـــــا ...
بـاورت
نمی شود !
هـنگـام سرودن ِ آن
چـگونـه ... دیــوانه وار
عـاشقـت بـوده ام !!!
مامی ماهکـــــــ فدات نانازمــــــــ.gif)
همـــین حــــــالا بـخوان
وگـرنـه بعـــــدهـــــا ...
بـاورت
نمی شود !
هـنگـام سرودن ِ آن
چـگونـه ... دیــوانه وار
عـاشقـت بـوده ام !!!
مامی ماهکـــــــ فدات نانازمــــــــ
.gif)
Design By: KHanOomi |